از سیاره میتره – قسمت اول
قسمت اول
سلام بچهها، خوب هستین؟ میخوام براتون داستان سفر یک سفینه از یه سیارهی خیلی خیلی دور از یک کهکشان دیگه به سیارهی سبز یعنی زمین رو تعریف کنم، داستان یه سفر برای انجام یک ماموریت خیلی خیلی مهم!
حتما میدونید که سیاره یه جایی مثل زمینی هست که ما توش زندگی میکنیم و به تعداد زیادی ستاره و سیاره که دور هم جمع شده باشن کهکشان گفته میشه، اگه یه شب که آسمون صاف و پر ستاره باشه به آسمون نگاه کنید یه چیزهایی مثل ابر تو دل آسمون میبینید، این ابرها همون کهکشان ها هستن که اگه خوب بهشون دقت کنید تو دل سیاهی شب برق میزنن. خوبه بدونید که سیارهها دور یه ستاره همیشه در حال گردش هستن، مثل زمین که دور خورشید در حال چرخیدنه و همین باعث میشه که شب و روز به وجود بیاد و خبر بد اینه که اگه سیاره روزی انرژییش تموم بشه و دیگه نتونه دور ستارهاش بچرخه، خودش و همهی موجودات ساکن تو اون سیاره میمیرن!
سفینه کوچک بعد از یک سفر خیلی خیلی طولانی به زمین نزدیک شد، برای محافظت در برابر گرمای خورشید سپر گرماییش رو باز کرد، موتورهاش خاموش شد و با باز شدن چتر آروم آروم از میان ابرها عبور کرد پایین و پایینتر اومد و درست وسط باغچهی حیاط کوچک خونهی آقای مهری توی یکی از محلههای جنوبی شهر تهران فرود اومد. این فرود یک فرود اتفاقی نبود، همه چیز از قبل بررسی شده بود، راننده سفینه از زمان شروع سفرش از سیاره میتره در یک مسیر مستقیم به سمت خونهی آقای مهری در حال حرکت بود. این یک ماموریت خیلی خیلی مهم بود، ماموریت نجات یک سیاره.
یادتونه اول داستان بهتون گفتم اگه یک سیاره انرژیش تموم بشه و نتونه دیگه دور ستارهاش بچرخه چه اتفاقی میافته، درست همون اتفاق برای سیاره میتره در حال وقوع بود. دانشمندانان میترهای تو تحقیقاتشون متوجه شده بودند که سیارهشون داره روز به روز پیرتر میشه و همین کهولت سن سیاره باعث شده که دیگه نتونه مثل قبل با اون سرعت همیشگی دور ستارهاش بچرخه و این یک خطر خیلی خیلی جدی بود. اونها بعد از تحقیقات فراوان توی دنیای کهکشانها ، گرفتن اطلاعات از وضعیت ستارهها و سیارهها چارهی نجات سیارهشون یعنی میتره رو تنها در سفر به سیارهی سبز یعنی زمین میدونستند و همین موضوع باعث شد که سفینه خودشون رو برای فرستادن دو مامور خبره میترهای به نامهای روشا و کوشا راهی این سفر کنند.
نوشتهی مهدی خدادادی
0 نظر