از سیاره میتره – قسمت دهم
تو قسمت قبل تا به اینجا داستان جلو رفت که روشا و کوشا دنبال یک نقطه مشترک بین اعضای خانواده آقای مهری میگشتن تا با استفاده از اون بتونن مانع هدر رفت انرژی تو این خونه بشن.
روشا به کوشا یه پیشنهاد داد که اون رو حسابی شگفت زده کرد. روشا یه نقطه اشتراک بین همهی اعضای این خانواده پیدا کرده بود و از کوشا خواست با استفاده از یکی از گجتهایی که به همراه داشتن از این موقعیت بهترین استفاده رو بکنن.
اعظم خانم از موقعی که به چشم پزشکی رفته بود و صاحب عینک شده بود. بیشتر حواسش به ستاره و سپهر بود که از عینکهاشون استفاده کنن. گویا دکتر بهش هشدار داده بود که اگه بچهها از عینکهاشون استفاده نکنن. نمره عینکهاشون روز به روز بیشتر میشه و چشماشون ضعیف و ضعیفتر. به همین خاطر صبح که بچهها میخواستن راهی مدرسه بشن شیشه عینکهاشون رو با دستمال تمیز کرد و دستشون داد و گفت از این به بعد همیشه باید عینک بزنین، چشم آدم شوخی بردار نیست. فردا کور میشن و میافتین روی دستم. نه راه پس دارم نه راه پیش. نه کسی به یه پسر کور زن میده ، نه کسی میاد یه دختر کور رو بگیره برا پسرش. اون موقع باید تا موهام رنگ دندونام سفید شه کارم بشه آه و ناله که هیچ فایدهای هم نداره.
ستاره و سپهر هم که آه و ناله مادر که به همراه قطرات اشکی که از پشت شیشههای عینک روی گونهاش سرازیر میشد رو دیدن ، سریع عینکهاشون رو زدن ولی یک دفعه احساس عجیبی بهشون دست داد که عینکها رو از روی چشماشون برداشتن و چشمهاشون رو با دست مالیدن و دوباره عینکهاشون رو زدن.
بچهها شما میدونید چرا اون احساس به ستاره و سپهر دست داد. شاید علتش این بوده که خیلی وقت بود از عینکهاشون استفاده نکرده بودن و چشمهاشون اذیت شده؟ نه!، بچهها این علت اون احساس عجیب نبود. یادتونه گفتم روشا به کوشا یه پیشنهاد داد که از نقطه اشتراک اعضای این خانواده استفاده کنن.خب نقطه اشتراک اعضای این خانواده چه چیزی به غیر از عینکهاشون هست. روشا و کوشا خودشون رو با استفاده از گجت تغییر شکل به شکل عینکهای ستاره و سپهر در آوردن که مرحله آخر عملیاتشون رو شروع کنن. ستاره و سپهر از پشت شیشه این عینکها چیزهایی رو میدیدن که با عینکهای معمولی هیچ وقت نمیتونستن ببین و به همین خاطر اون احساس عجیب رو پیدا کرده بودن.
داستان از سیاره میتره ادامه دارد …
نوشتهی مهدی خدادادی
0 نظر